محل تبلیغات شما

 مدت هاست که از بیمِ زَمهَریر سوزان و روان آزارِ همیشه زمستانی شهرم،از خانه ی گرم و روح نوازم خارج نمی شوم.اینجا برایم کوچک و تنگ است، و تن» وجانم» به هنگام عبور از راهروها و اتاق های تو در تو، به در و دیوار می خورد،و این ها کمی مرا اندوهگین می کنند.با این حال،بهتر از آن سرمای کُشنده است که در بیرون حُکمفرماست؛ که سوزَش به روح و روانم سوزن می زند.من در بزرخی دچار شده ام که ارمغانِطبیعت» است،و ناگزیر باید بکوشم تا شاید از این برزخ،رهایی یافته و وارد بهشتی بشوم که آن را دوست می دارم.برای من بهشت زمانیست که فضای حرکتیِ من وسیع تر باشد،درست مانند این"شهر،اما گرم،مثله خانه ی کوچکم"! چقدر سخت و دلخراش است وقتی نمی توانی یا نمی شود،دنیا را بابِ طبع ات انتخاب کنی و یا دگرگونش سازی.در یک کتاب خوانده بودم که نویسنده اش می گفت:می خواستم دنیا را تغییر دهم،دیدم نمی توانم.خواستم کشورم را تغییر دهم،باز نتوانستم.خواستم شهرم را تغییر دهم،بازهم نتوانستم و در انتها خواستم خانواده ام را تغییر دهم،دیدم باز نمی توانم! در واپسین دقایقِ عمرم،متوجه شدم که با تغییرخود» جهان هم تغییر می کند. اما به راستی آیا با تغییر خود،جهان تغییر می کند؟ یا اینکهمن»دیگر از جهان خواسته ای ندارم؟! من با تمامِ همه ی آنچه کهمن» نامیده می شود،بوضوح دریافتم که چگونه آرزوهای بزرگِ یک انسان،مرحله به مرحله کوچک و کوچک تر می شود،مادامی که"توانش کوچک تر از آرزویش باشد".نمی دانم،شاید نوعی تسلیم شدن باشد در مقابلِ خواسته های ریز و درشتِ وجودی ات!  و تسلیم زمانیست کهاراده» ناتوان است در مقابلِ یک توانایی بزرگ! و ارتشِ یک نفره ی من،چگونه می تواند با یک ارتشِ بزرگ چند صد میلیونی مبارزه کند و جان و آرزوهایش را نبازد؟! شاید هم تسلیم،یک فرصت است و بهتر از شکست،تا شاید بشود سربازانی از جنسِ آتش و گرما برای ذوب کردن این یخ های همیشه منجمد فراهم آورد.

آرامِن(Aramen) آرامِن(Aramen) آرامِن(Aramen)

این صدای پُرطنینِ جانامِن(Janamen) است که بی وقفه به گوش می رسد و مرا از خود تنها می کند،تا به جمعِ آنها برای صرفِ شام بپیوندم.
مثله همیشه،جانامِن در قسمتِ شمالی و ضلع کوچک مستطیل نشسته و آدویا(Adoya) و آرتایون(Artayon) به ترتیب در ضلع های بزرگِ مستطیل در شرق و غرب حضور دارند؛ و تنها صندلیِ خالی،واقع در ضلع کوچک مستطیل در جنوب!
قبل ترها و از روی مزاح، به جانامِن می گفتم: غذا خوردن ما هم در چهار جهت اصلی انجام می شود و اگر فرزندانِ بیشتری می داشتیم،یحتمل چند جهتِ فرعی هم به میزمان اضافه می شد.
پس از خواندن دعای مخصوص که از همان آغاز زندگی مُشترک،توسط جانامِن خلق شده بود؛مشغول خوردن شام شدیم.رسمِ ما،برخلافِ رسوم معمول،"که نباید هنگام خوردن غذا حرف زد بود"ما همیشه عادت داشتیم هنگام صرف غذا،گپ و گُفتی با هم داشته باشیم،علی الخصوص اگر هر کدام-مان موضوع یا مسئله ای داشت که نیاز به نظر دیگران بود؛هنگام صرف غذا مطرح می شد.
کمی از گرما و سرمای درونی و بیرونی با آنها سخن گفتم و بدین ترتیب می خواستم نظر هر یک از آنان را بدانم و ببینم کدام شیوه و اسلوب را برای چالشی که در ذهن دارم،پیشنهاد می کنند.
پسرم آرتایون گفت:
دنیای هر کس شبیه آرزوهای کودکی اش رقم می خورد.هر چقدر که آرزو داشته باشیم  و شرایط و قوانینِ هستی،ما را در مُحقق کردنِ آرزوهایمان یاری دهد،به طبع زندگی ما هم از بیرون و هم از درون گرم می شود؛اما اگرآرزوهای ما زیاد باشد و دستِ هستی آرزوهای ما را درهم شکند،آنگاه به اجبار سقفِ آرزوهایمان را کوچک و کوچک تر می کنیم و با تضادی رو به رو می شویم که شما برایمان تعریف کردید.
آدویا دختر بزرگم چنین ادامه داد:
آرزوهای ما برآمده از قیاس های نامتعارفی هستند که در زندگی داریم،اما توانِ محقق کردن آن ها را نداریم.یعنی بلند کردن یک بولدوزر با دستان خالی!ذهنِ انسان محدودیت ندارد و می شود چنین آرزوی محالی را در دل داشت،اما دل به تنهایی کافی نیست! توان می خواهد. وقتی در دلت آرزو می کنی که چیزِ محالی را داشته باشی،تمامِ وجودت بسیج می شوند برای بدست آوردنش؛اما رنجی که از راه تلاشِ بی ثمرت بوجود آمده،تو را مغموم و پریشان احوال می کند و این تضاد،حاصل برخوردِ دو دنیای ذهنی و عینی است که بدون در نظر گرفتنِتوان» به شکستگی منجر می شود و این شکستگی،نتیجه ی "یک بلند پروازیِ ذهنی بدون چتر نجات است".
آرتایون پرسید:
پس تو فکر می کنی که باید آرزوها را با عیار توانایی وجودیِ خود سنجید و اگر همطراز با توانِ ما نباشد یا بقول خودت(آرزوی محال) را باید به حال خود رها کرد و یا چنین آرزویی در سر نداشت؟
_بله کاملاً درست است برادر!
_حال سوال دیگری از تو می پرسم آدویا:
یک کودک7ساله که آرزو دارد یک دوچرخه داشته باشد،چه می داند آرزوی متعارف یا غیر متعارف چیست؟ یا چه درکی از مفهومِ محال دارد؟!

یلداتون مبارک دوستان

داستان کوتاه الفبای خواستن

یک ,کوچک ,تغییر ,هم ,نمی ,ی ,را تغییر ,که در ,است که ,می شود ,کوچک و ,aramen آرامِن aramen ,آرامِن aramen آرامِن

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دبستان پسرانه فرهنگ کمشک شیمی علمی برای زندگی